یادش نبود
سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۰۴:۵۵ ب.ظ
بیهوده بود، ورق زدن خاطره ها. وقتی چیزی به خاطرش نمی آید. فقط می خواستم یادش بیاورم که می دانم. یادم هست. فراموش نکردم که خورشید از کدام سو می دمد. هنوز زیبایی ها را به خاطر می آورم. هنوز در عمق لذت یک خاطره، می توانم شناور شوم بی آنکه از مستی بیهوش شوم. هنوز خوب ثانیه های وحشی را می شناسم. هنوز تسلیم عبور نمی شوم. می خواستم بداند یادم هست. یادش نبود، هیچ چیز.
- ۹۴/۱۰/۰۸