یک روز دیگر
شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۶ ق.ظ
فکر می کردم امروز بارانی باشد. اما حیف خبری نیست. بهر حال شب تمام شد. و مثل همیشه خورشید باید ناخنکی به زمین بزند. فکر و خیالی توی سرم نیست. جز اینکه مثل همه ی آدم ها بنشینم کارم را انجام بدهم.
روزها بازنمی گردند.
- ۹۴/۰۹/۲۸