دانشجوی تبریز که بودم، خیلی وقت ها، بی خبر می آمدم خانه، 17، 18 ساعت راه را توی اتوبوس با این هیجان می گذراندم. همیشه صبح خیلی زود می رسیدم. یا نیمه شب. بعد می گرفتم یک گوشه می خوابیدم. صبح بیدار می شدند مرا می دیدند. چقدر لذت بخش بود آن حس. الان دارم بی خبر می روم خانه پیش آنها. حس ان روزها را دارم.
- ۲۹ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۳۷