راستی
پنجشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۵۹ ق.ظ
می دانستم که تنها چند جرعه مرا کافی است. فقط چند جرعه. آنچنان سرخ که گویی خون. انگار بنا بود رابعه شوم که با خونم بنویسم. ننوشتم. نوشیدم. نمی دانم چند جرعه. اندک بود. یک جام، دو جام، شاید هم بیشتر. من و این سرگیجه های خوشایند، عاشق همیم. عاقبت فرصتی دست داد. حال که نه مرا خواب است و نه نان. بگذار غم شراب باشد. حتی خام. هرچند که چند ساله بود و سلطانی. از کوهستان های کرمانشاه. چه حال خوشی است. می نویسم.
- ۹۴/۱۱/۲۹