چه روز بدی بود. تلخ و سخت. و شامی که به تلخی صرف شد چون از پشت شیشه های رستوران، پسران فقیری به ما خیره شده بودند. قسمت کردن شاممان هم با آنها بیفایده بود. کافی نبود. چون به تعداشان اضافه می شد. خدایا، تو کجایی که اینهمه گرسنه، دور و برماست؟
- ۱۹ دی ۹۴ ، ۲۳:۵۹